۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

خداي لطيف

اي خداي مهربان، بعضي روزها احساس ميکنم به تو نزديکترم، احساس ميکنم که در کنارت نفس مي کشم، احساس مي کنم که انتهاي راه را مي بينم.
زمانيکه به اين مي انديشم که در پايان کار، تو انسانها را مواخذه مي کني و به بعضي عذاب نازل ميکني و يا شکنجه مي دهي، لطافت خود را در پيشم از دست مي دهي!اما اينک که در کنار تو نفس ميکشم، اين چيزها برايم بي معني مي شوند.
اي آفريننده زيبائي، من با ديدن طبيعت و زيبا ئيهاي بيشمار آن که هر کدام حاکي از لطافت و ظرافت و مهرباني آفريننده آنند، هرگز نمي توانم تو را خشمگين تصور کنم! تو براي من هميشه آرام بوده اي، لبانت هميشه برايم لبخند به همراه داشته اند و چشمانت هميشه مهربان بوده اند و من به جهت همه اين مهربانيها، هميشه به آغوش تو پناه مي آورم!

۱ نظر:

ایرج غلامی گفت...

درک اینکه چرا مواخذه میشیم راحت نیست. بنابراین نباید براحتی بخاطر این مسئله خداوند لطافتش را پیش ما از دست بده.