۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

شهر Montpellier





هتلی که در آن اقامت دارم روبروی راه آهن و در مرکز شهر است. بعد از کمی استراحت بیرون رفتم تا در مرکز شهر قدم بزنم. شهر نسبتا زیبائی است... تقریبا تمام قسمت تاریخی مرکز شهر را دیدم و در مک دونالدش هم ساندویچی خوردم. به نظرم رسید که نه شهرش به اندازه گنت زیباست و نه سیب زمینی مک دونالدش به اندازه مک دونالد گنت خوشمزه است!
ولی با تمام این وجود کوههای نه چندان بلندی که در اطراف شهر دیده می شوند به این شهر جذابیت خاصی می دهد. مردم بسیاری را با قیافه های عجیب غریب می توان دید که در رستورانها نشسته و یا در پارک ها قدم می زنند.
در یکی از پارکها چندین نفر مشغول بازی شطرنج بودند و دیگران هم تماشا می کردند...گدایانی هم در گوشه ای به خواب رفته و منتظر سکه ای از سوی عابرین بودند.
دوچرخه هایی که در چندین نقطه شهر برای اجاره گذاشته بودند نیز از نکات قابل ذکر است.
امروز برای اولین بار از اینکه زبان فرانسه بلد نیستم احساس تاسف کردم. از وقتی که به اروپا آمد ه ام بیشترین سفر را به فرانسه داشته ام و با اینکه مردم فرانسه نمیتوانند و یا نمی خواهند اینگلیسی صحبت کنند، ولی نمی دانم چرا در این مدت تلاش نکرده ام تا لغات روزمره را یاد بگیرم.

پیوست: دیشب دیر وقت چمدانم رو جم کردم و خواب آلود بودم، خوب بیشتر از یه هفته قرار نیست اینجا باشم ولی به اندازه دوماه لباس آوردم!!!!!!!امروز که چمدانم رو باز کردم متوجه شدم! تازه فهمیدم که چرا اینقدر چمدانم سنگین بود...هه هه هه!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من این چیزا سرم نمیشه. سوغاتی مخصوص من فقط یادت نره :)