۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

چقدر این شعر مولوی قشنگه!

گفت که سرمست نه ای رو که از این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که شیخیّ و سری، پیشرو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش، بی پر و پرکنده شدم

۳ نظر:

ناشناس گفت...

اگه بدونی مکن چقدر از این شعر خاطره دارم ...

ناشناس گفت...

http://www.ashpazonline.com

ناشناس گفت...

salam ameye azizam man kesi hastam ke delam barat shode andazeye soragh jorabe morche یک نصیحت که یکی از دوستان داغ دیده برام فرستاده.هرگز به نشانه های ابی و قرمز شیرهای اب سرویس بهداشتی اطمینان نکن