۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

خدایا آیا امروز آنچه را که من دیدیم و شنیدم ، تو نیز دیدی؟


امروز امتحان شفاهی زبان هلندی داشتم...من و یک دختر جوان دیگه از کشور اگاندا آخرین نفرات بودیم. نمی توانم باور کنم که چه زندگی سختی این دختر جوان داشته است. می گفت که مادرش فوت کرده است و پدر و برادرش هم سیاسی و مخالف دولت هستند و بیشتر اوقات در زندان هستند. دو سال پیش یکی از دوستان پدرش او را به این کشور آورده است. در طول این مدت او هیج تماسی با پدر و برادرش نداشته است. او که الان نظافتچی یک فروشگاهی است به تنهائی زندگی می کند....
معلمان سوالهای یکسانی در مورد کارمان، کشورمان، خانواده مان و...میکرد و برای من در حضور این دختر بخت برگشته جواب دادن چقدر سخت بود...در انتها از خودم به خاطر این همه زیاده خواهی شرمنده بودم!
با خود فکر می کنم آیا ما فقط در ایران که کمتر از یک درصد جمعیت را در خود داریم خدا داریم...پس 99 درصد بقیه چی؟


۴ نظر:

ناشناس گفت...

راست میگی لیلا. منم همش سعی میکنم به خودم یادآوری کنم که شکرگزار باشم. اما خیلی سخته همش یادم میره ...

ناشناس گفت...

خوبه كه اين چيزا رو ببيني و به خاطر نعمتهايي كه خدا بهت داده و به ديگران نداده شكر گزار باشي.
اما يهو نري اونو به فرزندي قبول كني ها!!!!!!!!!!
تازگي ها احساساتت زياد جوونه ميزنه.
اينم يه جوك:
خروس و سگ و خر درخواست ميدن كه از ايران برن.
ميپرسن دليلتون چيه؟
خروسه ميگه از بس ساعتو پس و پيش كردن من قاطي كردم ديگه نمي دونم كي بايد بخونم.
خره كيگه آخه من نفهميدم من خرم تركا خرن لرا خرن كي خره؟
به سگه ميگن تو چ=را ميخواي بري؟
ميگه آخرش من نفهميدم من يايد بگيرم ،نيروي انتظامي بايد بگيره ، آگاهي بايد بگيره، راهنمايي و رانندگي بايد بگيره ، بسيج بگيره ، كي بگيره؟؟؟؟؟
(اگه دوست داشتي پاكش كن)

ناشناس گفت...

ای ساربان کجا میروی؟
لیلای من کجا می بری؟
...

ناشناس گفت...

if she is beautiful tell me i will take care of her,
by the way how could i learn dutch language.
or give me the address of your college language