۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

فرشته!

دیشب نفیسه، کیوان و عرشیا و همینطور مریم پیشم بودن...اوقات خوبی باهم داشتیم...کلی در مورد دوران دانشجوییمون حرف زدیم و خندیدیم...بازم طبق معمول خاطره کوه رفتن و هندوانه خوردنمون رو با نفیسه تعریف کردیم و کلی خندیدیم...بحث های جالبی کردیم...
دیشب یه هدیه بسیار زیبا هم از عرشیا گرفتم...یه مجسمه فرشته کوچک که من خیلی دوست دارم! خیلی بهم مزه داد!
امشب سه تا شمع روشن کردم و گذاشتمش کنار شمعها...قیافه معصومانه ای داره!


امشب من یه سری مشکلات تکنیکی داشتم...تصمیم گرفتم که خورشت فسنجان درست کنم و کلی گوشت گذاشتم که بپزه..تازه متوجه شدم که گردوی آسیابم تموم شده...مثل همینه ها تصمیم گرفتم که قیمش کنم...آخه خیلی وقته قیمه درست نکردم.. همینطور که داشتم فکر میکردم که توی قیمه باید آبلیمو بریزم یا لیمو امانی و دنبال لپه می گشتم، فهمیدم که لپه هم ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا من موندم با این همه گوشت پخته چیکار کنم!
سارا تو مخت برای اختراع غذا خوب کار میکنه...اگه تونستی یه طرحی برای این گوشتهای پخته بده!:-)
جون من فقط آبگوشت نباشه!:-)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خانومی با گوشتی که تو پختی انواع خورش میشه درست کرد. بادنجون قرمه سبزی و ... دوست نداری؟! عدس پلو درست کن بریز روش بخور. یا لوبیا پلوش کن. یا دمپخت ... اینهمه غذا بازم بگم؟
در ضمن ما فردا هیچکدوم اینا رو نمیخوایم. فقط کشک بادنجون :)