۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

سال جديد

سال 2007 براي من خيلي خوب شروع شد و پايان يافت. سالي بود بدون استرس، سالي بود که همه چيز بر وفق مراد بود. اما سال جديد براي من با استرس فراوان شروع شد و تا به امروز ادامه دارد.
«شراب تلخ مي خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا يکدم بياسايم ز دنيا و شر و شورش»
و من اينک خسته ام!
چه خوب که سه روز تعطيلي داريم. من بايد انرژي تازه اي دريافت کنم!به استراحت و آرامش نياز دارم تا خود را باز يابم. تا بتوانم صداي گلها را بشنوم، آواز قناريها را بفهمم، خورشيد را لمس کنم...
بايد چشمانم را ببندم و خود را در آسمان آبيم رها کنم! دستانم را زير نور خورشيد گرم کنم!ديگر به شمع احتياج نخواهم داشت!

هیچ نظری موجود نیست: