۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

بی عنوان!

این تصویر زنی است که بخت با او همراه نبوده است! زنی که در گوشه ای از ایستگاه قطار دستی با شرمندگی به سوی دیگران دراز می کند، اما دریغ از نیم نگاهی! هیج کس حاضر نیست که حتی لحظه ای برایش درنگ کند!
در داخل ترام نشسته بودم که رفتار این زن شرقی مسلمان نظرم را جلب کرد...با خود می اندیشیدم که بیشتر این افراد در دریایی از غم و بدبختی بدنیا می آیند و تولدشان همراه با شکفته شدن "گل غم" در زندگیشان است!
و این سرنوشت و بخت اوست که برایش خفت، شکستن غرور، غم، ناتوانی، التماس، گرسنگی و بیچارگی را به ارمغان آورده است!و این بیچارگی در میان این مو بورهای زیبای آزاد و مغرور که با بی تفاوتی و شاید نگاه ترحمانه از کنارش رد می شوند دو چندان می شود!
و روسری او سمبل بدی می شود برای گدایی کردن، برای یاد آوری تمام بد بختی ها به این اروپائیان در نعمت غوطه ور! ای کاش میدانستند که چقدر راحت زندگی می کنند! ای کاش می دانستند که " یک نفر در آب دارد می سپارد جان"!
اما لحظه ای ازفکر کردن به این افکار پوچ نمی گذرد که به یاد زن دیگری می افتم که چند روز پیش در مرکز شهر دیدم! زنی مو بور، زیبا و مسن که لباسهایی که بر تن او بود، او را شبیه دختر جوانی کرده بود که اندام خوبی دارد...اما او فقط برای یک یورو التماس به دیگران می کرد! برای خماریش باید فکری می نمود...معتادی بس بیجاره تر از این زنی که امروز دیدم!
ای کاش همه مردم این دو را می دیدند تا دیگر روسری سمبلی نباشد برای بدبختی...شاید روزی بتواند سمبلی برای عدالت نقض شده باشد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

منم دیدمش ... اگه جای اون بودم برمیگشتم کشورم با کارگری هم که شده نون خودم و بچه هام رو در میاوردم و منت این مرفه های بیدرد رو نمی کشیدم ... خدا رو شکر چهار ستون بدنش سالمه.