۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

بستان قدح از دستم ای مست که من مستم

سخن مستانه می گويم ولی هوشيار می گردم
گهی خندم گهی گريم گهی افتم گهی خيزم
مسیحا در دلم پیدا و من بیمار می گردم
بیا جانا عنایت کن تو مولانای رومی را
غلام شمس تبریزم قلندروار می گردم
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار می گردم
مذاق عاشقی دارم پی ديدار ميگردم
خدايا رحم کن بر من پريشان وار می گردم
خطا کارم گناهکارم به حال زار می گردم
شراب شوق می نوشم به گرد يار می گردم

هیچ نظری موجود نیست: