۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

آشفته تر از این نتوانم، نتوانم
مستانه تر از می نشناسم، نشناسم
چون باغ من اینک بشود عالم اموات
تا در برت هستم، نهراسم، نهراسم
ای مهر تو ببسته دل و چشمم
بی یاد غمت، هیچ نمازی نگزارم، نگزارم
گرم آن روز که سبزان کنند آباد
بی شعر تو، وصفی نسرایم، نسرایم
اکنون که زعشق تو مرا، تاب نمانده است
ابلهم من که ز تو دل نربایم، نربایم

هیچ نظری موجود نیست: