خیلی وقته اینجا سر نزدم، دلم برای نوشتن تنگ شده! دیگه حتی برای نوشتن یک جمله هم وقت پیدا نمی کنم!
امروز سر سمینار Prof. Ingrid Daubechies از دانشگاه پرینستون بودم که درباره آنالیز نقاشیها با استفاده از image processing صحبت می کرد! تقریبا تمام سمینار رو خواب بودم و گردنم هر از گاهی شل میشد و می افتاد و من بیدار میشدم. یه چند جمله ای گوش میدادم و دوباره می خوابیدم. نمیدونم چرا اینقدر خواب آلود بودم. البته من عادت دارم کلا سر سمینار ها بخوابم، بجز البته سمینارهای خودم.
سمینار رو توی یکی از ساختمانهای قدیمی دانشگاه برگزار کردن و قبل از صحبت کردن سخنران اصلی، سه نفر اومدن تو سن و کمی درباره این خانم صحبت کردن و اینکه لیسانسش رو از دانشگاه بروکسل گرفته! میکروفن هم تقریبا نیمه خراب بود و هر از گاهی هم سوت می کشید (نمی دونم سوت با ص یا با س...من از بچگی غلط املایی زیاد داشتم:-) )! خلاصه هر جوری بود تا آخر سمینار نشستم...فکر کنم یکی از دلایلی که رفتم به اون سمینار این بود که نزدیک فروشگاهی بود که من خیلی دوستش دارم و اغلب بهش سر میزنم.
به هر حال نیم ساعت مونده به تعطیلی فروشگاه خودمو به اونجا رسوندم و تونستم یکم خرید کنم. کلی برای خودم لباس پرو کردم. همه لباسهایی که انتخاب کرده بودم رو دوست داشتم بخرم ولی خوب خیلی گرون بودن...بهر حال دو تا شو با وسواسی تمام انتخاب کردم و بقیه رو هم با حسرت دادم به فروشنده..:-)
امروز داشتم فکر می کردم، یکی به خاطر درآمد خوب بر نمی گرده ایران و یکی دیگه به خاطر حجاب، یکی هم به خاطر آرامش اینجا دوست نداره برگرده ایران...منم به خاطر اتاقهای پرو اینجا دوست ندارم برگردم ایران:-)...با راحتی تمام اینجا میشه لباس پرو کنی و انتخاب کنی و یا اینکه پس بدی! آینه هاشونو که نگو!
۲ نظر:
دیروز رفتم تو یه مغازه لباس پرو کنم نخریدم فروشنده کم مونده بود فوش پدرو مادر بده اگه من اروپا بودم برنمیگشتم اینجا کارمندا فروشنده ها وظیفشونو انجام میدن طلب کار میشن و منت میذارن narges
خواهش ميكنم بنوسي جون با خوندن وبلاگت كمتر احساس تنهايي مكنم هميشه به يادتم ودوست دارم
ارسال یک نظر