۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

در ایران که بودم، بیشتر صحبت ها بین دوستان و همکاران در مورد مدل مو، لباس و آرایش بود! همه تقریبا از اینکه ریزش زیاد مو داشتند ناراحت بودن و مدام به دنبال دارو یا شامپویی بودند که موجب ریزش حتی یک تار مو نشه! مدام در مورد لاغری و داروهای لاغر کننده صحبت میکردیم و دوستان به هم دیگه هر دفعه یه نسخه جدید رو میپیچیدند و جالب اینکه همه هم اجرا میکردن!
از آرایش و لوازم آرایش که نگو...همه تقریبا حداقل نیم کیلو از این لوازم همیشه تو کیفشون داشتن...تازه همیشه کلی ماسکهای مختلف رو رو پوستمون امتحان میکردیم و دنبال این بودیم که چه خوراکی رو بخوریم که پوستمون خوب بشه یا موهامون نریزه...کلاس آشپزی و شیرینی پزی و سفره آرایی که دیگه مد روز شده بود...خلاصه بدون اینکه بفهمیم مدام در حال پز دادن بودیم!
از وقتی که اومدم اینجا احساس میکنم که 80 درصد مغزم آزاد شده!:) امروز اتفاقی یه سایتی دیدم که در مورد این جور چیزها نوشته بود...حتی نتونستم یک کلمه ازش بخونم...دیگه حالم از اینا بهم میخوره...اینجا اصلا من دنبال شامپویی هستم که موهام رو بریزه!:) چون هر چی هم موهام بریزه بازم موهای سرم از اینا پرپشت تره:)
راست راستی چقدر ما بیخودی خودمون رو درگیر موضوعات احمقانه کرده بودیم...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

براي اينكه اينجا ظاهر خيلي مهمتر از باطنه!!!!!
سعي كن برنگردي چون اگه برگردي به خانم دكتر رياضي هم رحم نمي كنن. اگه آرايش نداشته باشي ميشي امل!!!!1

ناشناس گفت...

لباساتو بپوش بریم ددر :)

ناشناس گفت...

توی ایران اگه با ظاهر ساده بری خرید تحویلت نمی گیرن میگن خانم نمی خوای برو بیرون در واقع از اون مغازه بیرونت میندازن اه اه اه من اون روزایی که به خودم نمیرسم میرم دانشگاه آزاد ازم کارت می خوان میگن خانم شما دانشجوی اینجا نیستید تو دانشگاه آزاد دانشجو هارو با آرایش شناسایی میکنن