۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

یک شب باشکوه!

ساختمانی قدیمی با راه پله های هنری! همه وسایلش از در و دیوار گرفته تا کمد و صندلی و میزهایش همه و همه کهنه و قدیمی هستند...مردمی که آنجا رفت و آمد میکنند هم یک جوری هستند، لباسهای ژولیده و خاص می پوشند، حتی قیافه هایشان هم خاص است! همه چیز برایم تازگی دارد! البته پیشتر همه را در فیلم های قدیمی دیده ام و از اینکه می توانم در واقعیت هم آنها را تجربه کنم برایم بسیار جالب است...این ساختمان قدیمی همان مدرسه هنری آموزش موسیقی است که برای یادگیری نت موسیقی به آنجا میروم!
با ورود به اولین کلاس، پنجره بسیار زیبایی را در دنیای هنر بروی خود گشودم که با دیدن اولین مناظر، مجذوب آن شدم!
موقع برگشت شب شده بود، هوا بسیار عالی بود! چراغهای سفید و آبی ساختمانهای تاریخی در مرکز شهر روشن بودند و جلوه بسیار زیبایی به آنها داده بودند! رودخانه کنار آنها با نورهای قرمز روشن شده بود که در کنار آن دهها عاشق در کنار هم نشسته و از بودن باهم لذت می بردند!
و من که هنوز در حال و هوای اولین جلسه کلاسمان بودم، در آن مسیر قدم میزدم...صدای آواز قشنگ معلم نت خوانیم هنوز در گوشم بود، دو دو دو..می می...سل سل...و در عین حال از آن مناظر زیبا لذت می بردم...


هیچ نظری موجود نیست: