۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

قاصدک

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب

قاصدک
هان،
ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند

<اخوان ثالث>

۳ نظر:

زهره گفت...

سلام
حق داری بعضی وقتها خودت رو سبک کنی و با نوشتن کوله بار غمها وخستگیهاتو بگذاری پایین ؛ اما خواهش میکنم مثل همیشه شاد باش . اون لیلای انرژیک و شاد و همیشه سرحال کو؟
شاد باشی

leila گفت...

مرسی زهره عزیزم...نگران نباش، من مثل همیشه هستم...شادم چون دوستهای خوبی مثل تو دارم، انرژی دارم چون می خوام برگردم ایران کار کنم، سر حال هستم چون دارم آزاد و راحت زندگی می کنم...پس دیگه نگران نباش دوست خوبم...امشب حتما مطلب خوبی می ذارم اینجا...
همیشه به یادت هستم!

mehri o nini گفت...

سلام لیلا جون
کجایی بابا
حسابی درگیری.اینقدر خودتو ناراحت نکن .اگه تو اونجا کابوس میبینی ، فکر کن ببین این روزا ما چی میکشیم.
مواظب خودت باش و اینقدر حرص نخور. ما خوردیم چیزی نشد. به خدا توکل کن.