الان دارم اخبار گوش می دم، داشتم یه مقاله مربوط به کارم می خوندم که خبرهای همیشه ناراحت کننده از ایران منو مایوس کرد و تمرکزم رو از دست دادم.
نمی دونم چیکار داریم می کنیم...به نظرم رسیده که دیگه ما خاور میانه ها مشکل ژنیتیکی داریم، خشونت، لجبازی و حساسیت از خصلتهایی هستند که در کنار هزاران خصلتهای مثبت ماها بد جور چشمک می زنن و خود نمایی میکنن! اینگار که دوز این خصلها بیشتر از بقیه خصوصیات ماست!
از بچگی یادم میاد که خواهرم می گفت یکی از دوستهای بچگیمون، یه لاکپشت زنده رو تو قابلمه جوشونده! وقتی هم که نوجوان بودم دیدم که چطور پسرها گنجیشک ها رو با سنگ میزدن و یا دم گربه رو می کشیدن و یا اینکه دماغ مرغ و خروس رو میشکستن! بیچاره حیوونات با دیدن آدمها چنان فرار می کردن که انگاری ما آدمها جن دیده باشیم!
اون موقع نمی دونستم که دورو برم چه خبره...نمی دونستم که اینها فقط خشونتهای دوره بچگیه و اینها مقدمه ای برای اینکه ما بتونیم خشونتهای دوره بزرگسالی رو راحتتر تحمل کنیم...شاید هم به خاطر همون ژن خشونت باشه که گفتم....
حالا که بزرگ شدم می بینم که دیگه خشونت آدم بزرگا محدود به حیوان و یا گیاه نمیشه...دیگه افتادن به جون هم دیگه و دارن هر جوری هست همدیگه رو تیکه پاره میکنن!
دیگه به راحتی یکی به خاطر لجبازی با دیگری، حکم اعدام یکی رو صادر میکنه! حکم اعدام که نه...حکم به نشان دادن خشونت، حکم به مرگ همنوع پرستی! انگار که دیگه مغزمون درست کار نمی کنه و یا ما عادت نداریم زیاد فکر کنیم و ساده ترین راه حل رو برای یه مشکل انتخاب می کنیم که خوش مشکلات دیگه ای رو تولید می کنه!
تو دانشگاه که بودم با یه سری از اساتید دانشگاه رفتم سفر و اونجا چند نفر باهم دست به یقه شدن و من اون موقع خیلی ناراحت شدم ولی الان می بینم که یه چیز عادی بوده! چیزی که همیشه و هر جا برای ما اتفاق می افته! چون ما ذاتا آدمهای آرومی نیستیم!
وقتی هم باهم هستیم، با صدای بلند و با انرژی صحبت می کنیم که اینا همه نشون میده که ما آروم نیستیم!
باز به نظر میرسه که نظریه تکامل به دادمون میرسه و نسل به نسل این ژن خشونت داره دوزش کم میشه:-) چون نسل جدید به نظر می رسه آرومتر از نسل قبلی باشه!
حساس هستیم، چون زود ناراحت و زود خوشحال می شیم! زیاد ناراحت و زیاد خوشحال می شیم!
خوشحالم که ما ها شیر و ببر و پلنگ نشدیم! چون این حیوونات وقتی سیر میشن دیگه به کسی حمله نمی کنن ولی اگه ما بودیم، سیر هم بودیم باز حمله می کردیم که قدرتمونو نشون بدیم! خلاصه اگه ما شیر بودیم دیگه هیچ حیوونی تو جنگل باقی نمی موند!
نمی دونم چیکار داریم می کنیم...به نظرم رسیده که دیگه ما خاور میانه ها مشکل ژنیتیکی داریم، خشونت، لجبازی و حساسیت از خصلتهایی هستند که در کنار هزاران خصلتهای مثبت ماها بد جور چشمک می زنن و خود نمایی میکنن! اینگار که دوز این خصلها بیشتر از بقیه خصوصیات ماست!
از بچگی یادم میاد که خواهرم می گفت یکی از دوستهای بچگیمون، یه لاکپشت زنده رو تو قابلمه جوشونده! وقتی هم که نوجوان بودم دیدم که چطور پسرها گنجیشک ها رو با سنگ میزدن و یا دم گربه رو می کشیدن و یا اینکه دماغ مرغ و خروس رو میشکستن! بیچاره حیوونات با دیدن آدمها چنان فرار می کردن که انگاری ما آدمها جن دیده باشیم!
اون موقع نمی دونستم که دورو برم چه خبره...نمی دونستم که اینها فقط خشونتهای دوره بچگیه و اینها مقدمه ای برای اینکه ما بتونیم خشونتهای دوره بزرگسالی رو راحتتر تحمل کنیم...شاید هم به خاطر همون ژن خشونت باشه که گفتم....
حالا که بزرگ شدم می بینم که دیگه خشونت آدم بزرگا محدود به حیوان و یا گیاه نمیشه...دیگه افتادن به جون هم دیگه و دارن هر جوری هست همدیگه رو تیکه پاره میکنن!
دیگه به راحتی یکی به خاطر لجبازی با دیگری، حکم اعدام یکی رو صادر میکنه! حکم اعدام که نه...حکم به نشان دادن خشونت، حکم به مرگ همنوع پرستی! انگار که دیگه مغزمون درست کار نمی کنه و یا ما عادت نداریم زیاد فکر کنیم و ساده ترین راه حل رو برای یه مشکل انتخاب می کنیم که خوش مشکلات دیگه ای رو تولید می کنه!
تو دانشگاه که بودم با یه سری از اساتید دانشگاه رفتم سفر و اونجا چند نفر باهم دست به یقه شدن و من اون موقع خیلی ناراحت شدم ولی الان می بینم که یه چیز عادی بوده! چیزی که همیشه و هر جا برای ما اتفاق می افته! چون ما ذاتا آدمهای آرومی نیستیم!
وقتی هم باهم هستیم، با صدای بلند و با انرژی صحبت می کنیم که اینا همه نشون میده که ما آروم نیستیم!
باز به نظر میرسه که نظریه تکامل به دادمون میرسه و نسل به نسل این ژن خشونت داره دوزش کم میشه:-) چون نسل جدید به نظر می رسه آرومتر از نسل قبلی باشه!
حساس هستیم، چون زود ناراحت و زود خوشحال می شیم! زیاد ناراحت و زیاد خوشحال می شیم!
خوشحالم که ما ها شیر و ببر و پلنگ نشدیم! چون این حیوونات وقتی سیر میشن دیگه به کسی حمله نمی کنن ولی اگه ما بودیم، سیر هم بودیم باز حمله می کردیم که قدرتمونو نشون بدیم! خلاصه اگه ما شیر بودیم دیگه هیچ حیوونی تو جنگل باقی نمی موند!
امروز یکی از دوستام می گفت که توایران تو ادارشون خواستنش و گفتن که باید تعهد بدی که اخلاقتو عوض کنی و زود جوش باشی!
حالا دیگه همه چی تموم شد به اخلاق هم گیر میدن! فردا هم لابد می خوان...
ولش کن بابا...به این گوش بدین!
۲ نظر:
baz rafti akhbar khoondi? man chikaret konam
ول کن آبجی!!!
تو هم با این روحیخ حساست.
دلت خوشه ها که واسه این چیزا حرص میخوری؟
مگه بده که بهت بگن زورکی باید زود جوش باشی!!! به بعضیا گفتن چرا جوش زدی، زشت شدی باید اخراج بشی!!!!
یا به بعضیا کفتن چرا آب جوش میخوری!!!یا اینکه چرا ...
خلاصه جونم توچرا جوشی شدی؟؟؟ نکنه تو هم تذکر میخوای!!!
ارسال یک نظر