۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

گم کرده ام تو را!

برای یافتنت سفر کرده، تو را در همه جا جستجو کردم! برای دیدنت تنها شدم! چشمهایم را شستم، بیدار نشستم و هشیارمنتظر ماندم!
غافل از اینکه تو همانی که با سفر از او دور شدم! همانی که در عا لم مستی به ملا قاتم آمدی! و من چه آسان تو را ازدست دادم و چه سخت است اکنون در این میخانه هنوز هشیار تو را یافتن ودمی با تو به آرامش رسیدن!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند