۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

هیجان زیادی!

سه شنبه شب با یکی از دوستام رفتیم شهر بازی و یکی از ساده ترین بازیهاشو انتخاب کردیم و سوار شدیم...یادم نیست که چقدر جیغ زدم، فقط یادم هست که دل و رودم داشت می ریخت بیرون! سیستم با سرعت و در ارتفاع بالا بطور کاملا آشوبناک می چرخید و بالا و پائین و زیرو رو میکرد! از ترس داشتم سکته می کردم! گلوم از وقتی که اومدم درد می کنه!
چهارشنبه شب هم رفتم والیبال و برخلاف هر هفته، این دفعه جلسه آموزشیو رفتم...کلی آدم حرفه ای و قد بلند اومده بودند و چنان ضربه می زدند که من میگفتم اگه این توپ به من بخوره سرم له میشه! خوب منم مجبور بودم که محکم بازی کنم تا بازی خراب نشه...هر چند هر وقت توپ دستم می افتاد ملت یه استراحتی میکردن! به هر حال بعد از بازی تا به الانم کل بدنم کوفته است و ماهیچه هام گرفته!
خلاصه بعد از این هیجانات خیلی زیاد این دوروز، کلی مریض شدم! امروز که نمی تونستم راه برم...هم اتاقیم می خندید و می گفت لیلا به نظر می رسه والیبال اصلا برای سلامتی مفید نیست! :-)
حالا بعد از دارویی که مصرف کردم و یه دوش آب گرم، یکم بهترم...
تا دیگه من باشم که زیادی هیجان زده نشم! :-)

۲ نظر:

رافع گفت...

ایول باحال بود.
یعنی خوب نوشتیش
;-)
ارم رفتی؟ من تو عید دو دفعه رفتم و بدجور معتادش شدم.

mehri گفت...

سلام لیلا جون
خوشحالم که خوشی و ناراحت از این که مریض شدی.
بیشتر مواظب خودت باش
روی ماهتو میبوسم